شراب روحانی

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تادمی بیاسایم زین حجاب جسمانی

شراب روحانی

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تادمی بیاسایم زین حجاب جسمانی

جرعه ای از شراب روحانی((این لباس سربازی خیلی برازنده شماست))


در زمان جنگ امام خامنه ای زیاد به جبهه میرفتند و همیشه با لباس نظامی در جبهه شرکت میکردند و به نیروها روحیه میبخشیدند و به صورت مستقیم بر اوضاع نظارت میکردند. خودشان نقل میکردند:که دغدغه من این بود که با لباس روحانیت در جبهه حضور پیدا کنم بهتر است یا با همین لباس نظامی.تصمیم گرفتم از امام در این مورد نظرخواهی کنم،یکروز که برای دادن گزارش در مورد اوضاع جبهه خدمت امام رسیدم. تا موقعی که بند پوتینهایم را باز کردم چند دقیقه ای طول کشید و امام داشتند از پنجره نگاه میکردند.تا به خدمت ایشان رسیدم امام فرمودند:آقا سید علی این لباس سربازی خیلی برازنده شماست.و من جواب خودم را گرفتم.

جرعه ای از شراب روحانی((راز و نیاز شهید چمران با خدا))


 

ای خدای بزرگ ترا شکر میکنم که راه شهادت را بر من گشودی دریچه ای پر افتخار از این دنیای خاکی بسوی آسمانها باز کردی و لذت بخش ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی و بامید استخلاص تحمل همه دردها و غمها و شکنجه ها را میسر کردی.  

خدا ترا شکر میکنم که مرا بی نیاز کردی تا از هیچ کس و هیچ چیز انتظاری نداشته باشم .

اما ای خدای بزرگ یک چیز بیش از همه چیز بر من ارزانی داشتی که نمیتوانم شکرش کنم و آن درد و غم بود درد و غم از وجودم اکسیری ساخت که جز حقیقت چیزی نجوید جز خدا کاری را بر نگیرد و جز عشق چیزی از آن ترشح نکند.

خدایا عذر میخواهم از اینکه در مقابل تو میایستم و از خود سخن میگویم و خود را چیزی به حساب میاورم که ترا شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل بحساب آورد.

خدایا تو در موقع خطر مرا تنها نگذاشتی تو در کویر تنهایی انیس شبهای تار من شدی تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و کمک کردی در ایامی ک هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه و پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مسلح نمودی و در میان ابرهای ابهام در مسیر تاریک و مجهول و وحشتناک مرا هدایت کردی.   

جرعه ای از شراب روحانی(( فقط لااله الا الله))

همه قرآن به کلمه " لااله الاالله " باز می گردد و انسان باید به جایی برسد که در قلب او چیزی جز این کلمه نقش نبندد و هر چه غیر اوست ، رخت بربندد0

 

" شیخ رجبعلی خیاط "

جرعه ای از شراب روحانی((آیا خدا را دوست داریم؟))


حضرت شعیب پیامبراز شدت علاقه و عشق به خداوند آنقدر گریه کرد تا کور شد خداوند متعال دوباره به او بینایی عطا فرمود.بازهم آنقدر گریه کرد تا کور شد. خداوند به او فرمود: یا شعیب چرا اینقدر گریه میکنی ، اگر گریه تو از ترس عذاب جهنم است من جهنم را بر تو حرام میکنم. اگر به خاطر شوق بهشت گریه میکنی من تو را به بهشت بشارت میدهم. شعیب گفت: خداوندا گریه من نه از ترس بهشت و نه بخاطر بهشت است .  من عاشق تو هستم که اگر هزار بار به من بینایی عطا کنی بازهم  آنقدر گریه میکنم تا به لقاء تو برسم . خداوند به او فرمود : یا شعیب  گریه نکن من تو را به همنشینی بشارت میدهم که بهترین خلقم در زمین است و تو با دیدن او به یاد من میافتی.

خداوند به خاطر این عشق حضرت شعیب یکی از پیامبران اولوالعظم خودش به نام  حضرت موسی  را به خدمت او گمارد.

جرعه ای از شراب روحانی(( نماز اول وقت آثار زیادی دارد هرچند حضور

 

آیت الله بهجت از مرحوم قاضی نقل میکردند که ایشان میفرمود:))اگر کسی نماز واجبش  را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند و یا فرمودند به صورت من تف بیاندازد)).

اول وقت سر عظیمی است ((حافظوا علی الصلوات))(در انجام نمازها کوشا باشید) خود یک نکته ای است غیر از ((اقیموا الصلوه))(نماز را به پا دارید) و همچنین که نمازگار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی نفسه آثار زیاد دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد.

جرعه ای از شراب روحانی((در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم))

 

در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم                 تا بکی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم

شب هجران تو آخر نشو د رخ ننمایی                    در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم

آید آنروز که در باز کنی پرده گشایی                      تا بخاک قدمت جان و سر خویش ببازیم

به اشارت اگرم وعده دیدار دهد یار                     تا پس از مرگ به وجد آمده در ساز و نواییم

گر به اندیشه بیاید که پناهی است به کویت            نه سوی بتکده رو کرده نه راهی حجازییم

ساقی از آن خم پنهان که از بیگانه نهان است          باده در ساغر ما ریز که ما محرم رازیم 

  

جرعه ای از شراب روحانی((الهی مرا دریاب))


الهی ! با آن  زمز مه های مستانه که از ذکر نام تو شکیبایی را از شب عاشقان بیدار دل ربوده و مجنون وار و شیدا دیدار تو را خواهانند مرا دریاب.

مدامم مت میدارد نسیم جعد گیسویت                     خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن         که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

جرعه ای از شراب روحانی((خداوندا ! یاریم فرما))

 

خداوندا ! یاریم فرما تا از فرصتهای خاکستری و سوسه هایم آزادانه بگذرم و جاری تر از باران و روشن تر از آفتاب تجلی افقهای برتر ایمان و عشق تو ر ا در آئینه دل خویش احساس کنم و خود را در میان برگزیدگانی بیابم که وعده پیروزیت را به آنان داده ای.

جرعه ای از شراب روحانی((دلبسته یاران خراسانــــــــــی ))

غزلی از مقام معغظم رهبری ،امام خامنه ای (حفظه الله تعالی)

سر خوش ز سبوی غم پنهانی خویشم             چون زلف تو سر گرم پریشانی خویشم

در  بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش              چون آینه خو کرده به حیرانــی خویشم

لب باز نکردم به خروشی و فغانــــی              من محـرم راز دل طوفانــــــــی خویشم

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی           عمریست پشیمان ز پشیمانــــی خویشم

از شوق شکر خند لبش جان نسپردم              شرمنده جانان ز گرانجانـــــــی خویشم

بشکسته ترازخویش ندیدم به همه عمر           افسرده دل از خویشم وزندانـی خویشم

هر چند (( امین)) بسته دنیا نیم اما                 دلبسته یاران خراسانــــــــــی  خویشم  

جرعه ای از شراب روحانی((نماز شب))

خداوند متعال به حضرت موسی میفرماید: ((یا موسی ، بنده چگونه میگوید خدا را د وست     دا رم در حالیکه شب تا به صبح در بستر میخوابد)) .

نکته: علامت دوست داشتن خداوند راز ونیاز و نیایشهای نیمه شب است.

جرعه ای از شراب روحانی((اسلام را چند میفروشید؟!!!!))

یکی از ایرانیانی که مقیم لندن بود تعریف میکرد که یکروز سوار تاکسی میشود و کرایه را میپردازد.راننده بقیه پول را که بر می گرداند ، بیست پنس اضافه تر میدهد ! میگفت چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه ؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا اینو زیادی دادی... گذشت تا به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت:آقا از شما ممنونم.پرسیدم بابت چی؟گفت:میخواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم، اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید، خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید، بیایم. فردا خدمت میرسیم! تعریف میکرد که تمام وجودم دگرگون شد.حالتی شبیه غش به من دست داد.من مشغول خودم بودم، در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس میفروختم!!

جرعه ای از شراب روحانی((شهید چمران))


آنانکه به من بدی کردند مرا هوشیار کردند.

آنانکه به من انتقاد کردند به من راه و رسم زندگی آموختند.

آنانکه به من بی اعتنایی کردند به من صبر و تحمل آموختند.

آنانکه به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند.

جرعه ای از شراب روحانی((کوره مهر خدا))

چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست         که خدمتی بسزا برنیامد از دستم

خدای مهربان من..

ای آنکه دشت رحمتت را نهایت نیست و باران لطفت را شمارش نشاید و غواصان اندیشه را به اعماق اقیانوس احسان تو راهی نیست.

ای آنکه خورشید عنایتت را بر همه(زاهد و گنهکار) یکسان میتابانی .

ای آنکه باران لطفت عاصی و متقی را سیراب میکند.

ای آنکه چشمه های جوشان عطوفتت را بر هر تشنه ای مینوشانی.

ای آنکه اگر دریا مرکب شود و اشجار قلم نتواند نعمتهای تو را به شماره آورد.

معبودا!

مرا که از چشمه جوشان عطوفتت نوشیدم و در دریای احسانت غوطه ور شدم و زیر باران لطفت قدم زدم.

اما افسوس ..........

که ناسپاسی کردم و تو را از یاد بردم و نه تنها که تو را از یاد یردم که معصیتت کردم . نفهمیدم که ((ان الله اقرب من حبل الورید )) یعنی چه ؟ ندانستم که ذره ای هستم  که هر جا روم بازهم در احاطه قدرت تو هستم.

خداوندا!

بهتر بگویم تو را نشناختم و معصیتت کردم و به خود ظلم نمودم.

الاها!تنها امیدم به کرم توست و میدانم چون بر در کرامت تو با عجز و نیاز و پشیمانی وارد شوم تو را نسزد که نبخشی. چه میدانم تو از مادر نسبت به فرزندش به من مهربانتری.

الهی! مرا آنچنان کن که تو میخواهی نه آنچنان که دل میخواهد

معبودا! مرا در کوره مهر خویش بگداز تا مس وجودم زر شود.

جرعه ای از شراب روحانی(( بهشت تو را میخواند))

در نامه ای منتسب به چارلی چاپلین خطاب به دخترش :((دخترم برهنگی افیون عصر ماست.))

ابلیس چون بر آدم سجده نکرد مغضوب رب شد و رانده شد از مقام قرب الهی.و قسم خورد که: ((فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین)) و در این جمله کوتاه 7 بار تاکید به کار رفته و ابلیس قسم خورد به عزت الله که تمام آدمیان را گمراه کند مگر مخلصین.

و برای اغوای انسان از کانالهایی وارد میشود و بنا به جایگاه و نقطه ضعفهای هر فرد راهی را بر میگزیند .

پول ، قدرت، غرور،..... و شهوت که پر مشتری راه اوست.

و تو...

آدم و همسرش چون از میوه ممنوعه خوردند اندامشان آشکار شد و چون بهشت الهی به خاک در افتادند با اینکه تنها آدمیان زمین بودند اندام خود را با برگ درختان پوشاندند. زیرا شرم داشتند از اینکه اندام آنان بی پوشش باشد و از این رو اندام جنسی را شرمگاه گویند . و از آن زمان پوشش در هر عصر و زمانی و در هر آیینی جایگاه داشته است  اما به صور گوناگون .

و آن از این روست که انسان خود را در معرض اغوای شیطان نیفکند و چون زن مظهر زیباییی خداوند در زمین است و اندام زن تحریک آمیز است و راه ورود و کانال دین زدایی شیطان میشود خداوند به زنان با ایمان دستور داده خود را بپوشانند و در کتاب وحیش  فرموده :(( ای ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ...)) احزاب/59 و تو ای خواهر مسلمان که اقرار کرده ای به وحدانیت الله و وصایت نبی بنگر خداوند تو را چه فرموده و این نه برای آن است که تو را محدود کند و تو را محصور کند تا آزادیت از تو گرفته شود چنانکه بسیاری امروزه اینگونه میپندارند .

خداوند در ادامه آیه حکمت این کار را فرموده است که:((ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوءذین)) و این برای آنست که نگاههای ناپاک و مردان پلید در تو نظر سوء نیفکنند و تو را مورد آزار و اذیت قرار ندهند .

که آمارها هم در عصر امروز این را تایید کرده است و آمار جرم و جنایت و تجاوز به زنان و استفاده ابزاری از زن امروزه در کشورهای غربی گویای این مسئله است .

خواهرم من نمیگویم آزاد نباش ...

اما.. میگویم

اسیر دست بلهوسان بودن و زیبایی خدایی را در معرض هر نگاه ناپاک گذاشتن و بازیچه دست شیطان شدن شایسته تو نیست تو باید شیره جانت و مهر و مهربانیت را که عنصر وجودی توست هدیه آن معجزه ای کنی که خداوند تو را منشاء آن کرده است .

کمی بیندیش 0000

جرعه ای از شراب روحانی((عشق واقعی))

روزی که مرا بر گل رویت نظر افتاد              احساس نمودم که دلم در خطر افتاد

تا چشم من افتاد به گلــــــبرگ جمالت        زیبایی گلهــای بهاری از نظر افتاد

عزیز من چشمان تو دریچه پیوستن به نور است .

اگر هماره چشمانت را به تاریکی مانوس کنی آن هنگام که نور محبوب بر تو افتد چشمانت را خواهی بست.

باید تاریکی را راند .

چشمانت را به نور عادت ده .تا نور واقعی که همانا ذات اقدس الله است را بیابی.

جرعه ای از شراب روحانی((از جای برخیز))

اگر تمام ابرهای آسمان ببارند گل های قالی نخواهند شکفت و این قانون زیر پا ماندن است.

عزیز من کمی بیندیش اگر همچنان زیر بار تعلقات مادی بمانی هیچگاه لذت  دیدار محبوب را نخواهی چشید .

لازمه رسیدن گسستن است . تا از خود نگسلی چگونه به محبوب برسی؟

تو خود را از میانه بردار تا محبوب را نمایان بینی

توخود حجاب خودی حافـــــظ از میان برخیز                    تا به منزلگه خورشید رسی رقص کنان

جرعه ای از شراب روحانی(( خدا من را میبیند))

الم یعلم بان الله یری (( آیا بنده نمیداند که خدا او  را میبیند )) سوره علق

توجه کرده ای وقتی میخواهی عکس بگیری چقدر به سر و وضعت میرسی چقدر به ژستت توجه داری از این مهمتر آن زمانی است که میخواهند از تو  فیلم بگیریرند آن وقت به همه حرکاتت توجه میکنی و... با این که میدانی اگر عکس یا فیلمت خوب نشد دوباره میشود کرفت.

 آیا ته بحال فکر کرده ای همیشه و در همه لحظات در معرض دوربین خدا هستی و تو یک بازیگر هستی در این صحنه زندگی.

 (( زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست هر کسی نقشه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم  آن نقشه که مردم بسپارند بیاد ))

ای عزیز مواظب باش تا خوب بازی کنی تا کارگردان هستی تو را از فیلمش اخرج نکند.

اما همیشه فرصت بازگشت  هست چون خدا همیشه هست

اما چه معلوم برای تو دیگر فرصتی باقیمانده باشد

بجنب .. دستی بر آب دلی به راه و چشمی تر

خدا این چنین بنده ای را دوست دارد

آنگاه از نو شروع کن واین بار خودت سناریوی زندگیت را بنویس از شریعت کمک بگیر و بازی کن

جوری بازی کن که شاید دیگر فرصتی نباشد.

جرعه ای از شراب روحانی((خدا هست))

مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در حال گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.

آنها درباره موضوعات مختلف صحبت کردند وقتی به موضوع خدا رسیدند آرایشگر گفت: ((من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد)) مشتری پرسید: ((چرا باور نمکنی)) آرایشگر گفت : ((کافی است که به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد) به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه انسانها مریض میشدند؟ این همه بچه های بیشرپرست وجود داشت من نمیتوانم خدای مهربانی را باور کنم که اجازه دهد این چیزها  وجود داشته باشد.

 مشتری لحظه ای فکر کرد ولی چیزی نگفت آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از آرایشگاه بیرون رفت

به محض اینکه از آرایشگاه بیرون رفت مردی را با موهای کثیف و ژولیده و بلند دید و برگشت و به آرایشگر گفت: ((میدانی چیست به نظر من آرایشگر هم وجود ندارد))

آرایشگر گفت چرا همچین حرفی را میزنی من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.

مشتری گفت: چون اگر وجود داشت موهای این مرد به این بلندی نمیشد

آرایشگر گفت آرایشگر هست ولی مردم مراجعه نمیکنند....

مشتری گفت:(( دقیقا نکته همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.))

جرعه ای از شراب روحانی((تغیر دنیا را از خود ت شروع کن))

بر سر گور کشیشی در کلیسای وینستر نوشته شده است :

کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم که دنیا خیلی بزرگ است، من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را نیز بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم که شهرم را تغییر دهم در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم میفهم که اگر در روز اول خودم را تغییر داده بودم ((شاید میتوانستنم دنیا را هم تغییر دهم.))

جرعه ای از شراب روحانی ((من انسانم))

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر    کز دیو و  دد ملولم و انسانم آرزوست

 

خداوند به فرشته های مقرب خود فرمود به زمین فرود آیید و مشتی خاک برگیرید تا آدمی سازم. یکایک آمدند اما زمین از دادن خاک ابا کرد .خالق ازراییل را فرستاد تا خاک برگیرد ازراییل با غضب مشتی خاک برگرفت.خالق خاک را گل نمد سالیانی این خاک در گوشه ای افتاده بود تا خداونوند از روح ربانی خویش در آن دمید تا گل مرده جان گرفت و آدم شد و از باقیمانده گل حوا را آفرید و ...و شیطان قسم خورد که همگی را گمرا خواهد کرد.

گذشت و گذشت تا رسید به من و تو...

خداوند ما را آفرید و از روح خویش دمید و در برابر مخلوقات دیگرش از انسان دفاع نمود و او را اشرف مخلوقات نامید .میدانی چرا....

تا تو آیینه خالق باشی در زمین تا خداوند همیشه به تو بنازد پیش فرشتگانش

تا تو روح خدا باشی در زمین

تا تو آیینه زیبا نمای خداوند باشی در زمین

تا تو به شیطان بفهمانی که خداوند الکی از تو دفاع نکرده

اما ما را چه شده است خیانت، برهنگی، بی بندوباری،تجاوز و هر صفت شیطانی دیگر

ای دختر زیبایی تو هدیه خداست دسیسه شیطان تو را نفریبد. زیباییت زیبا هدیه کن

ای پسر تو باید به مقام قرب برسی در بند خاک نمان.

کمی فکر

یک تلنگر

بهشت نزدیک است.