شراب روحانی

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تادمی بیاسایم زین حجاب جسمانی

شراب روحانی

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تادمی بیاسایم زین حجاب جسمانی

جرعه ای از شراب روحانی((زیباترین مرگ))

 

پسرم بدان تو برای آخرت آفریده شده ای، نه دنیا.

 برای رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن در آن.

 برای مرگ، نه زندگی جاودانه در دنیا.

 که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنی وبه آخرت در آیی، و تو شکار مرگی هستی که فرار کننده آن نجاتی ندارد و هر که را بجوید به آن میرسد و سر انجام او را میگیرد.

پس از مرگ بترس، نکند زمانی سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشی و مرگ مهلت ندهد وبین تو و توبه فاصله اندازد.

 که در این حال خود راتباه کر ده ای.

 پسرم فراوان به یاد مرگ باش وبه یاد آنچه که بسوی آن میروی و پس از مرگ در آن قرار میگیری،

تا هنگام ملاقات مرگ از هر نظر آماده باشی نیروی خود را افزون کن و کمر همت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد.

نهج البلاغه نامه 31  

پی نوشت:خوشا آنان که زیباترین مرگ را برگزیدن و تو آنها را مرده مپندار که زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.

((ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون))

جرعه ای از شراب روحانی((ماهی ها حوضشان بی آب است))


آمد آن روز که پرواز کنیم تا بر دوست

بازهم بعد از گذر روزها و هفته ها و ماهها نوبت به ماه رحمت رسید، تا من و تو باز هم فرصت کنیم تا از خوان بینهایت فیض الهی جرعه ای برگیریم، هر کس به قدر فهم خویش...

خداوند هر نعمتی را در طعبی نهفته است و هر رنجی را پاداشی درخور داده..

اصلا رسیدن به خدا آسان نیست و دلی میخواهد مانند رستم تا هفت خوان عشق را با چشم دل گذراند و به او رسید...

رنج و طعب تشنگی و گشنگی را با آب رحمت و آمرزش خویش پاداش داده و روحت را که پادشاه وجود توست برای رسیدن به قله کوله ای  نهاده  که محتوای آن همه نخوردن است و نیاشامیدن ..

نه خوردن و آشامیدنی از نوع جمادی که این هم هست و این شرط ظاهری قبولی روزه است ،  اما تو را فرموده است که روحت را نیز در این چشمه جاری و دریای بیکران شستشو دهی و زنگار هفته و ماه را بشویی...

دل از دنیا بکنی ..

و دلت را به ماوراء گره زنی ریسمان بندگیت را محکم کنی تا خنجر دنیا نتواند آن را بگسلد...

پشته فراهم همی کنی تا شب دیجور را به صبح توانی رساند... 

خودت را بسازی تا سازنده باشی ...

درونت را همچنان که از طعام تهی میکنی از تمام معاصی بشویی

تیری شوی که تنها هدفش خدا باشد...

....

خدا را درین نیمه شبها اگر یافتی

همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است.

جرعه ای از شراب روحانی((نمازت را قضا کن!!!))

درویشی مهمان پادشاهی بود چون بطعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش ازآن کرد که عادت او تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند.

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی          کین ره که تو میروی به ترکستان است 

چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند.

 پسری صاحب فراست داشت گفت: ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی، گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که بکار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی تا بکار آید

ای هنر ها گرفته بر کف دست       عیبها بر گرفتته زیر بغل

تا چه خواهی خریدن ای مغرور     روز در ماندگی بسیم دغل