آنانکه به من بدی کردند مرا هوشیار کردند.
آنانکه به من انتقاد کردند به من راه و رسم زندگی آموختند.
آنانکه به من بی اعتنایی کردند به من صبر و تحمل آموختند.
آنانکه به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند.
چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست که خدمتی بسزا برنیامد از دستم
خدای مهربان من..
ای آنکه دشت رحمتت را نهایت نیست و باران لطفت را شمارش نشاید و غواصان اندیشه را به اعماق اقیانوس احسان تو راهی نیست.
ای آنکه خورشید عنایتت را بر همه(زاهد و گنهکار) یکسان میتابانی .
ای آنکه باران لطفت عاصی و متقی را سیراب میکند.
ای آنکه چشمه های جوشان عطوفتت را بر هر تشنه ای مینوشانی.
ای آنکه اگر دریا مرکب شود و اشجار قلم نتواند نعمتهای تو را به شماره آورد.
معبودا!
مرا که از چشمه جوشان عطوفتت نوشیدم و در دریای احسانت غوطه ور شدم و زیر باران لطفت قدم زدم.
اما افسوس ..........
که ناسپاسی کردم و تو را از یاد بردم و نه تنها که تو را از یاد یردم که معصیتت کردم . نفهمیدم که ((ان الله اقرب من حبل الورید )) یعنی چه ؟ ندانستم که ذره ای هستم که هر جا روم بازهم در احاطه قدرت تو هستم.
خداوندا!
بهتر بگویم تو را نشناختم و معصیتت کردم و به خود ظلم نمودم.
الاها!تنها امیدم به کرم توست و میدانم چون بر در کرامت تو با عجز و نیاز و پشیمانی وارد شوم تو را نسزد که نبخشی. چه میدانم تو از مادر نسبت به فرزندش به من مهربانتری.
الهی! مرا آنچنان کن که تو میخواهی نه آنچنان که دل میخواهد
معبودا! مرا در کوره مهر خویش بگداز تا مس وجودم زر شود.
در نامه ای منتسب به چارلی چاپلین خطاب به دخترش :((دخترم برهنگی افیون عصر ماست.))
ابلیس چون بر آدم سجده نکرد مغضوب رب شد و رانده شد از مقام قرب الهی.و قسم خورد که: ((فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین)) و در این جمله کوتاه 7 بار تاکید به کار رفته و ابلیس قسم خورد به عزت الله که تمام آدمیان را گمراه کند مگر مخلصین.
و برای اغوای انسان از کانالهایی وارد میشود و بنا به جایگاه و نقطه ضعفهای هر فرد راهی را بر میگزیند .
پول ، قدرت، غرور،..... و شهوت که پر مشتری راه اوست.
و تو...
آدم و همسرش چون از میوه ممنوعه خوردند اندامشان آشکار شد و چون بهشت الهی به خاک در افتادند با اینکه تنها آدمیان زمین بودند اندام خود را با برگ درختان پوشاندند. زیرا شرم داشتند از اینکه اندام آنان بی پوشش باشد و از این رو اندام جنسی را شرمگاه گویند . و از آن زمان پوشش در هر عصر و زمانی و در هر آیینی جایگاه داشته است اما به صور گوناگون .
و آن از این روست که انسان خود را در معرض اغوای شیطان نیفکند و چون زن مظهر زیباییی خداوند در زمین است و اندام زن تحریک آمیز است و راه ورود و کانال دین زدایی شیطان میشود خداوند به زنان با ایمان دستور داده خود را بپوشانند و در کتاب وحیش فرموده :(( ای ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ...)) احزاب/59 و تو ای خواهر مسلمان که اقرار کرده ای به وحدانیت الله و وصایت نبی بنگر خداوند تو را چه فرموده و این نه برای آن است که تو را محدود کند و تو را محصور کند تا آزادیت از تو گرفته شود چنانکه بسیاری امروزه اینگونه میپندارند .
خداوند در ادامه آیه حکمت این کار را فرموده است که:((ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوءذین)) و این برای آنست که نگاههای ناپاک و مردان پلید در تو نظر سوء نیفکنند و تو را مورد آزار و اذیت قرار ندهند .
که آمارها هم در عصر امروز این را تایید کرده است و آمار جرم و جنایت و تجاوز به زنان و استفاده ابزاری از زن امروزه در کشورهای غربی گویای این مسئله است .
خواهرم من نمیگویم آزاد نباش ...
اما.. میگویم
اسیر دست بلهوسان بودن و زیبایی خدایی را در معرض هر نگاه ناپاک گذاشتن و بازیچه دست شیطان شدن شایسته تو نیست تو باید شیره جانت و مهر و مهربانیت را که عنصر وجودی توست هدیه آن معجزه ای کنی که خداوند تو را منشاء آن کرده است .
کمی بیندیش 0000
روزی که مرا بر گل رویت نظر افتاد احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تا چشم من افتاد به گلــــــبرگ جمالت زیبایی گلهــای بهاری از نظر افتاد
عزیز من چشمان تو دریچه پیوستن به نور است .
اگر هماره چشمانت را به تاریکی مانوس کنی آن هنگام که نور محبوب بر تو افتد چشمانت را خواهی بست.
باید تاریکی را راند .
چشمانت را به نور عادت ده .تا نور واقعی که همانا ذات اقدس الله است را بیابی.
اگر تمام ابرهای آسمان ببارند گل های قالی نخواهند شکفت و این قانون زیر پا ماندن است.
عزیز من کمی بیندیش اگر همچنان زیر بار تعلقات مادی بمانی هیچگاه لذت دیدار محبوب را نخواهی چشید .
لازمه رسیدن گسستن است . تا از خود نگسلی چگونه به محبوب برسی؟
تو خود را از میانه بردار تا محبوب را نمایان بینی
توخود حجاب خودی حافـــــظ از میان برخیز تا به منزلگه خورشید رسی رقص کنان
الم یعلم بان الله یری (( آیا بنده نمیداند که خدا او را میبیند )) سوره علق
توجه کرده ای وقتی میخواهی عکس بگیری چقدر به سر و وضعت میرسی چقدر به ژستت توجه داری از این مهمتر آن زمانی است که میخواهند از تو فیلم بگیریرند آن وقت به همه حرکاتت توجه میکنی و... با این که میدانی اگر عکس یا فیلمت خوب نشد دوباره میشود کرفت.
آیا ته بحال فکر کرده ای همیشه و در همه لحظات در معرض دوربین خدا هستی و تو یک بازیگر هستی در این صحنه زندگی.
(( زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست هر کسی نقشه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم آن نقشه که مردم بسپارند بیاد ))
ای عزیز مواظب باش تا خوب بازی کنی تا کارگردان هستی تو را از فیلمش اخرج نکند.
اما همیشه فرصت بازگشت هست چون خدا همیشه هست
اما چه معلوم برای تو دیگر فرصتی باقیمانده باشد
بجنب .. دستی بر آب دلی به راه و چشمی تر
خدا این چنین بنده ای را دوست دارد
آنگاه از نو شروع کن واین بار خودت سناریوی زندگیت را بنویس از شریعت کمک بگیر و بازی کن
جوری بازی کن که شاید دیگر فرصتی نباشد.
مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در حال گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها درباره موضوعات مختلف صحبت کردند وقتی به موضوع خدا رسیدند آرایشگر گفت: ((من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد)) مشتری پرسید: ((چرا باور نمکنی)) آرایشگر گفت : ((کافی است که به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد) به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه انسانها مریض میشدند؟ این همه بچه های بیشرپرست وجود داشت من نمیتوانم خدای مهربانی را باور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد ولی چیزی نگفت آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از آرایشگاه بیرون رفت
به محض اینکه از آرایشگاه بیرون رفت مردی را با موهای کثیف و ژولیده و بلند دید و برگشت و به آرایشگر گفت: ((میدانی چیست به نظر من آرایشگر هم وجود ندارد))
آرایشگر گفت چرا همچین حرفی را میزنی من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری گفت: چون اگر وجود داشت موهای این مرد به این بلندی نمیشد
آرایشگر گفت آرایشگر هست ولی مردم مراجعه نمیکنند....
مشتری گفت:(( دقیقا نکته همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.))
بر سر گور کشیشی در کلیسای وینستر نوشته شده است :
کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم که دنیا خیلی بزرگ است، من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را نیز بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم که شهرم را تغییر دهم در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم میفهم که اگر در روز اول خودم را تغییر داده بودم ((شاید میتوانستنم دنیا را هم تغییر دهم.))
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
خداوند به فرشته های مقرب خود فرمود به زمین فرود آیید و مشتی خاک برگیرید تا آدمی سازم. یکایک آمدند اما زمین از دادن خاک ابا کرد .خالق ازراییل را فرستاد تا خاک برگیرد ازراییل با غضب مشتی خاک برگرفت.خالق خاک را گل نمد سالیانی این خاک در گوشه ای افتاده بود تا خداونوند از روح ربانی خویش در آن دمید تا گل مرده جان گرفت و آدم شد و از باقیمانده گل حوا را آفرید و ...و شیطان قسم خورد که همگی را گمرا خواهد کرد.
گذشت و گذشت تا رسید به من و تو...
خداوند ما را آفرید و از روح خویش دمید و در برابر مخلوقات دیگرش از انسان دفاع نمود و او را اشرف مخلوقات نامید .میدانی چرا....
تا تو آیینه خالق باشی در زمین تا خداوند همیشه به تو بنازد پیش فرشتگانش
تا تو روح خدا باشی در زمین
تا تو آیینه زیبا نمای خداوند باشی در زمین
تا تو به شیطان بفهمانی که خداوند الکی از تو دفاع نکرده
اما ما را چه شده است خیانت، برهنگی، بی بندوباری،تجاوز و هر صفت شیطانی دیگر
ای دختر زیبایی تو هدیه خداست دسیسه شیطان تو را نفریبد. زیباییت زیبا هدیه کن
ای پسر تو باید به مقام قرب برسی در بند خاک نمان.
کمی فکر
یک تلنگر
بهشت نزدیک است.
صلت علی جسم الحسین سیوفهم فغدا لساجده الظبا محرابا
ترجمه: شمشیرهایشان بر جسم حسین (ع) نماز خواندند ،آنگاه که جسم پاکش محراب شمشیرهای سجده کننده شد.
هر اتفاق یا حادثه ای که در جهان واقع میشود 2 نوع اثر از خود به جا میگذارد یا بهتر بگویم از دو زاویه مختلف میشود به آن نگاه کرد اول : از دید ظاهری یعنی آن پیامدی که در مناسبات انسانی بجا میگذارد دوم:آن اتفاقی است که در تبادل بین عناصر بوجود میاید .برای بهتر تبیین شدن مطلب میخواهم به حادثه عظیم عاشورا با دید دیگر نگاه کنیم . هر موجود ( انسان ،گیاه،مجردات،حیوانات) و هر عنصری در طبیعت که بوسیله خداوند خلق میشود برای رسیدن به کمال خودش خلق میشود و این اسباب و علل میکوشند تا هر مخلوق خداوند به کمال واقعی خودش برسد
کمال انسان رسیدن به مقام قرب خداوند است .
کمال یک دانه روییدن است.
کمال یک درخت میوه دادن است .
کمال یک فرشته عبادت است
و از این میان چه بسیارند مخلوقاتی که به کمال خود نمیرسند یا به نهایت کمال خود نمیرسند.
کمال یک شمشیر
آن است که بر بدن بهترین خلق خداوند (حسین(ع)) بوسه زند و این کجا و آن شمشیری که بر بدن قاتلین حسن فرود میاید کجا
کمال یک نی آن است که بر لبهای حسین (ع) در تشت فرود آید و بر آن لبا بوسه زند.
کمال یک دریا اب آنست که ایثار علمدار کربلا را ببیند و عشق بازی او را با مولایش.
کمال خاک آنست که قطره قطره خون حسین (ع) را بنوشد و بدن تکه تکه اش را بر نرمی خود درآغوش گیرد
کمال یک تیر آن است که بر گلوی نازدانه ابا عبدالله بوسه زند
کمال آتش آنست که بر غریبی زینب در شب شام غریبان بسوزد.
.....
عزیزم : کمال تو آنست که به خدا برسی
کمال تو در بیهودگی نیست
عروج کن از خاک در گذر تا افلاکی شوی
جرعه ای از می ناب بندگی تو را بس است
خدا منتظر دستهایی است که به سویش گشوده شود تا عاشقانه بگیردشان.
تا حالا فکر کرده ای خدا منتظر توست عجله کن سر قرار برسی
عجله کن وقت کم است.