الهی ! با آن زمز مه های مستانه که از ذکر نام تو شکیبایی را از شب عاشقان بیدار دل ربوده و مجنون وار و شیدا دیدار تو را خواهانند مرا دریاب.
مدامم مت میدارد نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت